امروز : جمعه, ۵ بهمن , ۱۴۰۳ - 25 رجب 1446
زنگ تفریح لازمیم!
به عنوان نمونه من اساساً منطق این رفتار “چش ونی وم خنسی تا اوفتام د دومت؛ چی شعله زرد افتو هه هام لو بونت” را نمیفهمم چه رسد به نرخگذاری بر مقیاس زعفران و چرایی ربط نرخ آن به هالویی که آن وسط بنده خدا ایستاده تا گندم بخرد دو لقمه نان حلال ببرد سر سفره زن و بچهاش!
این وسط اما گاهی تو بیخیال شعر و شاعر و ترانهسرا میشوی و همین که میبینی یک همشهری میرود وسط طهران نه برای لولهکشی ، باربری، کارگری که فقط برای خواندن ؛ دیگر برایت مهم نیست که چند دونگ صدا دارد ؛ شعرش چیست و یا انروزی که شاعر “داشت و تفریح میرت ری و فلاحت” چه اتفاقی رخ داد!
آنهم در شهر و استانی که پر است از شاعر، شهردار،ترانهسرا؛ فوتبالیست، دکتر؛ کشتیگیر که تنها چندتا از انها میشود ساکی و اعظمی و محمدی و امیری و شکارچی و باقی یا میروند سراغ لولهکشی یا ….
البته برخلاف دیشب که وحید ( فارغ از نظرات متفاوت بسیاری از اهل فن) حالمان را خوب کرد و بهانهای پیدا کردیم برای جمع شدن حول محورش ؛ گاهی هم پیش میآید که اتفاقاً یک کارنابلد میشود نماینده دیار تو حالا چه روی سن چه توی صحن ، انوقت است که یک ملت روی مردم شهرمان زوم میکنند بوم بوم چونان که کلی خجالت میکشیم از این انتخاب ، از این نماینده؛ از این همه مصیبت بدون پشت پر و مشت پر!
قبول دارم باید فکر نان باشیم که خربزه آب است، قبول دارم تمام مصیبتهای عالم اینروزها ریخته برسرمان؛ قبول دارم هنوز رخت سیاه آن فاجعهی جادهای بر تنمان است اما اگر جوانی بدون پشتِ گرم، وسط این همه بدبختی ؛ دستش را بالا برد باید همه بگوییم :حاضر!
ما که نتوانستیم در پایتخت لابی کنیم سهمی داشته باشیم از قدرت ؛ شانس هم نداشتیم در لرستان یک بومی با قد و اندازه موردنیازمان دستگیرمان شود، حداقل بگذاریم در این اندک فرصتهای شنیده شدن “لر” ؛ ما سرعتگیر نباشیم ، حقآبه و جاده و …اینها هم جای خود!
ابوذربابایی زاده
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت سایت منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی باشد منتشر نخواهد شد.