Thursday, 5 December , 2024
امروز : پنج شنبه, ۱۵ آذر , ۱۴۰۳ - 4 جماد ثاني 1446
شناسه خبر : 3201
  پرینتخانه » آخرین اخبار تاریخ انتشار : 02 اردیبهشت 1401 - 0:54 | | ارسال توسط :

نادرشاه افشار قهرمان بی آرام

نادر سه روز در ((ایوانکی)) ماند و سپس به سوی ری آمد و مردم شهر از وی پیشباز کردند و در همه جا فریاد:. ((زنده باد نادر. زنده باد تهماسبقلی. زنده باد سپهسالار)) به گوش می‌رسید. نادر در میدان شهر ایستاد. و با دست مردم را به خاموشی فرا خواند و سپس گفت : برادران، من از این همه لطف شما شرمنده و در
نادرشاه افشار قهرمان بی آرام


عین حال مفتخرم. همه ی این پیروزی ها در اثر حمایت های شاهنشاه بزرگ، شاه تهماسب دوم است. ایشان امر فرمودند، و ما اطاعت کردیم.
ولی مردم می‌دانستند که شاه در هفت سال پیش، خود، کاری از پیش نبرد و از همین ری و تهران گریخت.
شاه تهماسب هر بار که خبر پیروزی های نادر را میشنید، آنها را پیروزی های خود بشمار می‌آورد!
و همگانی که آگاه شد که اشرف از برابر سپهسالار تهماسبقلی می‌گریزد و از مازندران به ری، و از ری به قم رفته و نادر نیز بدنبال او است، مطمئن شد که سپهسالار دلیر بود، واپسین شکست را به اشرف وارد می‌آورد و پیروزمندانه پای به شهر سپاهیان خواهد گذارد.
از آنسوی نادر از تهران راهی قم شد تا خود را به نیروهای در حال گریز اشرف برساند.
اشرف هنگامی که از پیگیری نادر و حرکت او به سوی قم آگاه شد بی درنگ شهر ((قم)) را واگذار و به سوی ((مورچه خور – یا مورچه خورت)) (در نزدیکی سپاهان) براه افتاده.
نیروهای نادر پس از گذشتن پنج روز که فاصله میان تهران و قم را گذرانیدن، در شامگاه روز پنجم، به قم رسیدند. شمار این مردان، به سی هزار تن می‌رسید، نیروهای خود را از دیدگاه نفر و خواربار و توشه، تقویت می‌کرد. ولی روشن بود که این کار، با دشواری انجام می‌گرفت زیرا مردم در برابر درخواست های وی مقاومت می‌کردند و حاضر نبودند به سپاه شکست خورده ی او، یاری دهند. نادر در قم درنگ نکرد و به سوی سپاهان براه افتاد.
اشرف که توانسته بود شمار مردان جنگی خود را به بیست و دو هزار تن برساند در ((در مورچه خوار)) (یا، ((مورچه خورت) موضع گرفت و چشم براه نادر ماند.
این روستا، در پنجاه کیلومتری شمال شهر سپاهان، در سر راه تهران و سپاهان و در کنار دشت وسیعی قرار دارد.
جاسوسان اشرف به وی خبر دادند که نیروهای نادر با شتاب به سوی ((مورچه خورت)) پیش می‌آیند و اشرف ضمن اینکه از شجاعت و پشتکار نادر در شگفت شده بود، فرمان آماده باش کامل به سپاهیان خود داد و فرماندهی مردان جنگی خویش را شخصآ بر عهده گرفت و توپخانه را بر بالای تپه های پیرامون محل استقرار سپاهش مستقر کرد. در همین هنگام پنج هزار تن از نیروهای عثمانی نیز که قبلاً اشرف از آنها درخواست یاری کرده بود، به او پیوستند. و شمار نیروهای زیر فرمان دی را به بیست‌و هفت هزار تن رسانیدند. و اشرف با پیوست نیروهای بیگانه به مردان جنگی اش، مطمئن شد که در این نبرد، پیروز خواهد شد.
نادر، بوسیله جاسوسان خود، از موضع گیری اشرف در ((مورچه خورت)) آگاه شد. این بود که او نیز هنگامی که به نیم فرسنگی سپاهیان اشرف رسید، فرمان توقف داد. ولی آنها را از حالت آماده باش بیرون نیاورد تا مبادا با شبیخون اشرف روبرو شود. سپس بی درنگ دست بکار شد و وضع اقلیمی محل را بررسی کرد و محل استقرار توپخانه، محل نگهداشتن مهمات، محل استقرار پیاده و جای نیروهای پشتیبانی و سواره را مشخص کرد.. اشرف که از رسیدن نیروهای نادر را داد. و زمان درازی اشرف که توپخانه نادر به پاسخگویی پرداخت. اشرف در پی آن بود که با این کار نیروهای پیاده و سواره نادر را به حمله وادارد. دلی نادر، دست به حمله نزد. به همین انگیزه نیز آتشباری توپخانه ها، کم و کمتر شد.
عادت نادر همیشه این بود که در پگاه هر روز، هنگامیکه هوا رو به روشنی می‌رود، حمله های خود را بیآغازد. ولی این بار، صبر کرد تا آفتاب به میانه ی آسمان برسد. اشرف که این عادت نادر را می‌دانست، چون در پگاه، حمله ای از سوی نادر رخ نداد، پنداشت که در آن روز، دیگر جنگی در نمی‌گیرد. و چون چشم به فردا داشت، آنگونه که شایسته بود، آمادگی نداشت، که درست در نیمروز، هنگامی که خورشید در بالای سر سپاهیان می‌درخشید، شیپورهای جنگ از سوی نیروهای نادر به گوش رسید، و پرچم او بالا رفت و مردان جنگی اش ((الله اکبر)) گویان با شمشیرهای برهنه، به نیروهای مشترک اشرف و عثمانی تاختند.
جنگ به معنای واقعی خونین بود. سر دست و پیکرها، یکی پس از دیگری بر زمین فرو می‌افتاد، و سواران بر خاک میغلتیدند و اسب‌های بی سوار در میانه ی میدان سرگردان و وحشت زده، به این سوی و آنسوی می‌دویدند.
نیروهای اشرف و عثمانی، تا آمدن به خود بجنبند، شمار فراوانی تلفات دادند. ولی کار، تازه آغاز شده بود. زیرا آنها نیز خود را یافتند و نیروهای کمکی شان وارد میدان شد و با وجود تلفات سنگینی که در آغاز دادند، توانستند نخستین تک و تاخت نادر را دفع کنند. و پس از دو ساعت نبرد سخت تن به تن، نیروها آرام آرام واپس کشیدند و جنگ با شمشیر جای خود را به تیر اندازی با تفنگ داد. ‌‌
نادر برای اینکه فرصت استراحت به سپاهیان اشرف ندهد، در ساعت چهار پس از نیمروز، دوباره فرمان حمله داد، زیرا بر آن بود که تفنگها نمی‌توانند کار شمشیرها را بکنند.
بر این پایه، جنگ دوباره با سختی و شدت بیشتری آغاز شد. و اینبار خود نادر نیز پای به میدان نهاد و از سوی راست میدان، همراه با سیسد تن سوار ورزیده، تبرزین کشان و شمشیر زنان، نیروهای اشرف را دور زد و از پهلوی راست و پشت سر، آنان را زیر فشار گذارد. در نتیجه، جنگ به راستی مغلوبه شد و همه در هم پیچیدند.
ولی چون هوا روشن، و رخت مردان جنگی نادر یکسان و شناخته شده بود، نیروهای خودی، یکدیگر را می‌شناختند و از کشیدن شمشیر به روی همرزمان خویش خودداری می‌کردند در این هنگام ((سیدال خان)) فرمانده سواره نظام اشرف، متوحه شد که نادر با گروهی اندک از سواران خود در گوشه میدان سرگرم جنگیدن است. با دیدن نادر، یکباره همراه با یکسد سوار، به سوی او تاخت و وی را در محاصره گرفت. نادر و سواران پیرامون او که غافلگیر شده بودند، جانانه می‌جنگیدند، چون پای مرگ و زندگی شان در میان بود. ولی حلقه محاصره سواران ((سیدال خان)) بگردشان تنگ تر میشد. و سواران افغان که ببر غرنده ایران را بدام افکنده بودند، تصمیم داشتند به هر بهایی که شده، او را زنده یا مرده به چنگ آورند. ((حاجی خان بیک افشار)) فرمانده دلیر نادر که به علت دیر جواب رسیدن به به تنگه خوار مورد بی مهری نادر قرار گرفته بود، همانگونه که در میانه میدان مردانه می‌جنگید، یکباره متوجه شد که شمار فراوانی از سواران افغان و ترک در گوشه ی میدان سرگرم نبردند. و چون به آنجا نگریست نادر و گارد ویژه اش را دید که در محاصره آنها، در حال دفاع از خود هستند.
((حاجی خان)) بی درنگ
فرمان حمله به آنسوی را به سواران خود داد، و حلقه ی محاصره بزرگتری بگرد سواران ترک و افغان که گرداگرد نادر و یارانش را گرفته بودند، پدید آورد. و چون ترکها و افغانها ناگزیر شدند از دو سوی بجنگند، رفته رفته نیروهایشان تحلیل رفت و ناتوان و ناتوان تر شدند، تا همگی شان شربت مرگ را چشیدند.
پیاده نظام اشرف که بیشترین سواران خود را متلاشی دیدند، پی بردند که پس از آنها نوبت به اینها می‌رسد. این بود که میدان نبرد را وا گذاردند و گریختند. اشرف که بیرون هنگانه نبرد، بر بلندی ایستاده بود و وضع را می‌نگریست، دیگر تامل را جایز ندید و با شتاب به سوی شهر سپاهان گریخت. در این جنگ، شمار فراوانی از ترکهای عثمانی نیز گرفتار شدند.
ادامه دارد»

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : ۰
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی باشد منتشر نخواهد شد.