Thursday, 5 December , 2024
امروز : پنج شنبه, ۱۵ آذر , ۱۴۰۳ - 4 جماد ثاني 1446
شناسه خبر : 3177
  پرینتخانه » آخرین اخبار, اجتماعی تاریخ انتشار : 27 فروردین 1401 - 18:32 | | ارسال توسط :

نادرشاه افشار قهرمان بی آرام

چیزی به شامگاه نمانده بود، که گروهی چشمگیر از کار آمدتری و جنگاور ترین سواران اشرف را به خاک و خون غلتانیدند.
نادرشاه افشار قهرمان بی آرام


آوای تبیره و شیپور و کوس و نعره مردان جنگی و چکاچک شمشیرها و غرش توپها و گرد و خاک بیابان، صحنه هراس انگیز و رعب آوری را پدید آورده بود.
توپخانه نادر، یکدم عقب داران نیروهای اشرف را آسوده نمی‌گذارد. با این همه به دستور اشرف، پیاپی نیروهای تازه نفس وارد میدان می‌شدند. ولی توپخانه نادر، همچنان می غرید، و اجازه تجمع و گرد آمدن، به نیروهای اشرف را نمی‌داد، و سوار نظام نادر، از دو سوی به مرکز توپخانه اشرف تاخت و توانست آنرا خاموش کند. در این میانه، پیاده نظام دو طرف بودند که سخت ترین نبردها را در میدان انجام می‌دادند. روشن است که چون توپخانه اشرف افغان از پشتیبانی نیروهای پیاده باز ایستاده بود، رفته رفته نیروهای پیاده اشرف، ناتوان و ناتوانتر شدند و خواستند که واپس ننشینند که نادر متوجه این تصمیم شد و بی‌درنگ به سوار نظام خود فرمان داد که گردا گرد میدان نبرد را زیر چیرگی خود بگیرند و نیروهای اشرف را محاصره کنند.
اینکار انجام شد.
اشرف که دورا دور و بیرون از پهنه نبرد، نگارنده ی کارزار بود، سخت اطمینان داشت که نیروهایش که روزی سپاه عثمانی را در همدان شکست داده بودند بسادگی میتوانید بر مردان جنگی نادر، پیروز شوند. اما آنگاه که توپخانه ی خود را خاموش و زیر چیرگی سواران نادر دید، دلش فرو ریخت و تنها امیدش به پیاده نظام خود بود که از مردان براستی جنگ دیده و دلاور تشکیل شده بود. وی که تا آن هنگام نمی‌دانست ((تهماسبقلی)) همان نادر است، هنگامی که دورا دور در میانه ی میدان، وی را تبرزین بدست دید، که ((نادر)) همان سپهسالار تهماسبقلی است.
نیروهای افغان زیر فرمان اشرف که چندین سال، یکه تاز میدان‌های جنگ بودند و سراسر خاک ایران جولانگاه آنان بود و از همه ی جنگها پیروز و سربلند بیرون می‌آمدند، با وجود تلفات سنگینی که داده بودند، دست از جنگ نمیکشیدند و پشت به دیوار روستای ((مهماندوست)) سرگرم نبرد بودند.
نادر برای اینکه آنان به درون روستا نروند و از پشت سر نگریزند، به چند ارابه توپ فرمان داد تا روستا را دور بزنند و در پشت سر نیروهای افغان مستقر شوند..
سپس دو هزار تن از پیاده نظام خود را نیز همراه با توپها، به پشت روستا فرستاد، تا راه گریز دشمن را ببندد.
خورشید داشت آرام آرام در کرانه باختر فرو میرفت که آوای توپها از پشت روستای مهماندوست، به گوش اشرف رسید، و او را ناگزیر کرد که بی درنگ فرمان واپس نشینی بدهد، تا ته مانده سپاهیانش نابود نشوند.
در میدان جنگ از کشته، پشته هه ساخته شده بود و پیکرهای بی جان مردان دلیری از دو سوی نبرد بر روی هم انباشته، و جنگ افزارهای فراوانی در سراسر میدان پراکنده بودند. برخی از تاریخ نویسان شما کشته های افغانها را در این جنگ، دوازده هزار تن و شما کشته شدگان نیروهای نادر را چهار هزار تن بر آورد کرده اند و بر خی دیگر ضمن تائید چهار هزار کشته از سپاه نادر، تلفات نیروهای اشرف را تا پانزده هزارتن نیز نوشته اند.
شب، پرده ی سیاه خود را بر دشت های پیرامون روستای مهماندوست گسترد، و جنگ، دست کم برای هشت – نه ساعت از جنبش و تحرک باز ایستاد.
اشرف از تاریکی شب سود برد و از بیراهه بسوی تهران گریت، در حالیکه تنها نیمی از سی هزار تن سپاهیان خود را همراه می‌برد.. بامداد روز بعد که نادر خواست فرمان تک و تاخت بدهد، پیشگامان و دیده بانهای سپاه به او خبر دادند که از دشمن خبری نیست. نادر فرمان داد بی درنگ جنگ افزارها را گرد آورده، پیکرهای مردان جنگی به خون خفته را به خاک بسپارند، و خود پیشاپیش دیگر نیروهایش به نماز ایستاد و برای جانباختگان، نماز شهیدان را خواند.
برای نادر، افغان و بلوچ لر و تهرانی و خوراسانی فرقی نداشتند. او، همه را ایرانی می‌دانست و به همین انگیزه از مرگ همه ی آنها اندوهگین بود.. او بارها گفته بود، من هرگز نمی‌خواهم تیغ بر روی دشمنان داخلی خود بکشم زیرا آنها برادران من هستند. ولی همبستگی و یگانگی کشورم، برایم از همه چیز بالاتر است و در راه این یگانگی از همه چیز می‌گذرم.
باری پس از نخستین پیروزی نادر بر اشرف، بی‌درنگ پیک هایی را بی درنگ به مازندران و گرگان و مشهد فرستاد، و این پیروزی را به آگاهی همگان رسانید. ضمناً از فرمانداران زیر فرمان شاه تهماسب، درخواست نیروهای جنگی بیشتر و سربازان تازه نفس کرد.
از آن میان، از مازندرانی ها خواسته بود، که بی درنگ نیروهایی را به دره ی فیروز کوه بفرستند زیرا بر پایه ی بر آوردی که نادر کرده بود، جنگ بعدی پیرامون تهران (ری) و در سر راه تهران مشهد، روی میداد. از آنسوی، اشرف خود را به سوی ری (تهران) واپس کشانید.
(تهران در سده های پیش، دهکده گمنامی بود ولی به انگیزه آنکه بر سر راه شمال و جنوب و خاور و باختر ایران قرارداشت، روشن بود که بزودی اهمیت پیدا می‌کند. از این گذشته در کنار شهر ری که یکی از مرکزهای مهم بازرگانی و فعالیت های سیاسی واداری به شمار می‌رفت واقع شده بود. دهکده تهران ترقی خود را همگانی آغاز کرد که شاه تهماسب یکم قزوین را به عنوان پایتخت برگزید و چون سید حمزه جد بزرگ صفویان در کنار آرامشگاه حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شده بود و شاه پیوسته به زیارت آن میرفت و در پیرامون تهران به شمار می‌پرداخت آرام آرام بر طول اقامتش در تهران افزوده شد تا جایی که فرمان داد گرداگرد دهکده ی تهران را برج و بارویی بسازند و کاروانسراهای بزرگ در آن بر پا دارند. سپس شاه عباس صفوی آرامشگاه جد بزرگ صفویان را نو سازی کرد و بر اهمیت تهران افزوده شد.
بر این پایه، تهران دردوران شاه تهماسب دوم و سپس نادر شاه دیگر دهکده ی گمنامی نبود و یکی از پایگاه‌هایی بود که می‌شد آنرا جایگاه سپاه و یا پایگاه مقاومت دربرابر دشمن دانست.)

برچسب ها
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : ۰
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی باشد منتشر نخواهد شد.