امروز : جمعه, ۵ بهمن , ۱۴۰۳ - 25 رجب 1446
پارکصخرهای ؛ لوکیشن متروکه!
اینکه پارک صخرهای دقیقاً کی پارک صخرهای شد برمیگردد به خیلی سال پیش، آنروزهایی که هنوز شورا هم نداشتیم اما شهری داشتیم که هرچه بود بدتر از حال امروزش نبود!
وقتی پارک صخرهای روی زبانها افتاد، شد سوگلی شهرمان، عروس و دامادهای دههی هفتاد همه حداقل یک سکانس از فیلم عروسی خود را در لوکیشن پارکصخرهای فیلمبرداری کردهاند!
همین پارک در ساماندهی نسل بیکار آنروزگار نقش موثری داشت و تا سالها بوی عطر دوسیب و نعناع و هندوانه و البته آدامس خبر از حضور جوانانی میداد که بیکار بودند و در نبود فضای مجازی، چتهایشان را چشم در چشم و بیواسطه در این مکان دوستداشتنی انجام میدادند؛ خب البته همواره خوردن پسته بهتر از دود قلیان بوده اما این نیازمند ایجاد تعادل در قیمت یک مشت پسته و کف دستی تنباکوست امری محال حتی با کوپنی شدن کالا!
کلنگ آن هتل معروف را حدوداً سال ۷۸ بر زمین زدند، گفته میشد ۷ هزارمترمربع زمین را دادهاند به بخشخصوصی تا در هفت طبقه رستوران، استخر، جکوزی، سونا، سالن کنفرانس ،تالار و اتاقها و سوئیتهایی برای اقامت مسافران و گردشگران راهاندازی کند!
و حالا بیش از دو دهه است که همه حوله در دست، در انتظار گرفتن نوبت هستیم برای رفتن به استخر و جکوزیِ جایی که روی کاغذ اسمش هتل است و در واقعیت یک ساختمان نیمهکاره است مثل باقی ساختمانهای شهر چیزی شبیه لوکیشن یه مکان متروکه باقیمانده از یک اتفاق در یک فیلم خیالی!
هتلی که تاکنون ۴ رئیسجمهور، خیلی وزیر ، کلی استاندار و شهردار و ….را دیده است که آمدهاند از زیر سایهاش رد شدهاند و رفتهاند سمت چپ یا حالا راست خیابان ، برخیهایشان هم ایستاده و آمدهاند بالا ، دوری زدهاند میان طبقات نیمه ساخته و کلی توضیح شنیدهاند از قدیمیترها و بعد در مقابل دوربین ما ایستاده و گفتهاند:
《امیدواریم با تسهیل در رفع مشکلات هتل صخرهای خرمآباد، عملیات ساخت و تکمیل آن در کمترین زمان ممکن آغاز و پروژه به بهرهبرداری برسد》
سالها بود پارکصخرهای نرفته بودم ، پارک زیبا اما بیروح بود!
خبری از مردم نبود، تنها هر گوشهای از پارک ، خلوتی بود که به ما چه ، ما قصدمان شرح حال پارک است نه آدمهای داخل پارک!
سیمرغ هنوز نرفته بود، بدبخت اگر بختش نسوخته بود و به جای کوه قاف اینجا بر سر پارک صخرهای ما آشیان نمیکرد امروز شاید به واسطهی لطفش به زال ، صاحب لانهای باشکوه از رستم بود ، نه اینگونه بیرنگ و رو ، زیر درخت توت بنشیند و گذر ایام را تماشا کند ؛ آنهم سیمرغی که همه ما با آن تیپهای دهه هفتادی حداقل یک عکس کنارش داریم!
پارک همچنان زیبا بود اما یک چیزی کم داشت به نام روح!
دمیدن روح تنها با حضور مردم ممکن است و مردم هم انگیزه میخواهند برای هر حضوری و ای کاش حال که توان تکمیل هتل صخرهای را نداریم با کمی سلیقه ، چیزی فراتر از نصب کفشدوزک و رنگ کردن سیمرغ ، به فکر بازگرداندن مردم به این محیط دلنشین باشیم که بسترش آماده است و تنها کمی سلیقه لازم است برای رنگ بخشیدن به پارک!
اینکه درد مردم پارک نیست ، نان است ، آب است و البته آن چهار کالای اساسی و سایر کالاهای غیراساسی هم درست است و هم غلط که قرار نیست به بهانهی مشکلات اقتصادی انتظار داشته باشیم بمیریم و زندگی را تبدیل کنیم به ایستگاه انتظاری که مثلا کی تمام میشویم!
رسیدگی به امکان تفریحی مانند پارکها و تجهیزشان به امکانات مختلف برای حضور مردم لازم است ، چه مردم با حال خوب بیایند و چه حال بد ، مهم تلاش ما برای ایجاد آرامش در آن لحظات حضور است.
بیشک گسترش و تجهیز اماکن تفریحی همچون شهربازیها و پارکها و ….، از کمهزینهترین روشها برای توسعه درآمد پایدار مدیریت شهری خواهد بود که اگر پرسود بودن درآمد حاصل از گردشگری را در وضعیت اقتصادی موجود پذیرفتهایم پس باید به یاد داشته باشیم یکی از نقاط جذاب برای هر گردشگر ” پارک ” است البته در کنار اماکن فرهنگی و باستانی این شهر تاریخی!
به قلم: ابوذرباباییزاده
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت سایت منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی باشد منتشر نخواهد شد.