Friday, 18 October , 2024
امروز : جمعه, ۲۷ مهر , ۱۴۰۳ - 15 ربيع ثاني 1446
شناسه خبر : 2948
  پرینتخانه » آخرین اخبار, ویژه, یادداشت تاریخ انتشار : 10 اسفند 1400 - 20:17 | | ارسال توسط :
یادداشت های من

انگشتانِ خطارکار من!

یکی ما را فحش داد، گفتم اشکال کار از ماست ، در طول حیاتمان هرگز تلاش نکردیم به خطاهایمان با کمی اغماض رسیدگی کنیم تا خبط‌هایمان را هرچهارسال تکرار نکنیم و اینجوری هوای هجرت نداشته باشیم! این بدن ما از زبان تا همین دست‌ها نباید به این سادگی قسر در بروند! مثلاً همین دست! یا […]

یکی ما را فحش داد، گفتم اشکال کار از ماست ، در طول حیاتمان هرگز تلاش نکردیم به خطاهایمان با کمی اغماض رسیدگی کنیم تا خبط‌هایمان را هرچهارسال تکرار نکنیم و اینجوری هوای هجرت نداشته باشیم!

این بدن ما از زبان تا همین دست‌ها نباید به این سادگی قسر در بروند!

مثلاً همین دست!

یا همین انگشت اشاره ما که اگر بجز حس لامسه ،قدری شعور داشت، امروز وضع این نبود!

اصلاً انگشتِ باشعور از انتخاب‌هایش معلوم است مثل آدم باشعور که از رنگ جورابش قابل شناسایی است!

انگشت وقتی به خطا انتخاب کرد، همان منتخبین،گلاب به رویتان نمی‌گذارند بی‌اجازه همان انگشت رنگی اشاره را تو سوراخ دماغ خودت کنی چه رسد به این که به هرجایی اشاره کنی، یعنی تا خود مچ دست صیانتت می‌کنند ، مخالفت هم کنی اسم یک جانوری می‌چسبانند بهت!

البته من از انگشت اشاره‌ام انتظاری ندارم، وقتی آن کله‌گنده‌ی بی‌عقل ؛ آن انگشت شستِ سست‌عنصر صبح تا شب پای هر نظر آشفته‌ی بی‌محتوایی ” لایک” می‌شود و انگار نه انگار خداوند آن کله‌ی گنده را نصیبش کرده که کمی بیاندیشد و بعد لایک کند و تهش می‌شود این که از ترس نان، جرات دیس‌لایک ندارد!

اصلا انگشتان من اگر کمی فهم داشتند امروز از خجالتی سر بر شکم فرو می‌بردند؛ “مشت” می‌شدند میزدند توی دهان خود من تا اینقدر بیهوده نمی‌گفتم “من” در آن روزهای “ما” نشینی!

همه‌ی دردها یک‌طرف ، این غلام حلقه به گوش ، انگشت حلقه یکطرف!

این بِنصِر کاری به سیاست و اینها ندارد ، از اول رعیت بود ،توی تاکسی ، صف نانوایی، سلمونی، همه از چپ و راست می‌گویند و نقش امپریالیسم در فوتبال ، این به فکر خریدن دو کیلو سیب‌زمینی است برای شام امشب منزل!

البت برخی اهل فکر چنین می‌پندارند که در عالم موجود فحش روانه‌ی جسوران شود نه نالایقان!

مثلاً همین انگشت اشاره هرچقدر پرخطا اما جسور است و پای گندهای خودش ایستاده و فحش خورده ، اما این انگشت آخری ، خنصرجان ، این بدبخت از بس کوچک بود و نخواست بزرگی کنی کارش شد چاه‌ِ بینی و گوش بازکردن!

در باب انگشت وسطی، خداروشکر به هرحال همین که تو ایران با فرهنگ خودمان بزرگ شده من از او راضی هستم!!!!

نهایتاً در این اسفند دوسال بعد، حرفم این بود که بیش از گذشته باید از انگشتان دست خویش مراقبت نمود تا با یک انتخاب غلط ، وضعمان این نشود، حالا این شد مشکلی نیست حداقل بعدها با یک وعده دور ازجان شما باز “خر” نشویم که اگر شدیم هر فحشی حقمان است بشنویم!

نویسنده : ابوذربابایی زاده
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : ۰
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی باشد منتشر نخواهد شد.