Friday, 18 October , 2024
امروز : جمعه, ۲۷ مهر , ۱۴۰۳ - 15 ربيع ثاني 1446
شناسه خبر : 1831
  پرینتخانه » طنز و کاریکاتور, ویژه, یادداشت تاریخ انتشار : 17 دی 1400 - 13:22 | | ارسال توسط :

عروسی در کوچه ملت

عروسی خیلی وقت است در کوچه‌های ملت بی‌صدا شده ؛ عروس و داماد داریم تا دلت بخواهد ؛ عروسی نداریم؛ اصلاً در عروسی که همسایه، خود را صاحب جشنِ همسایه نداند، عروسی نیست، مهمانی است!
عروسی در کوچه ملت

اینهایی که حداقل ششمین سال جنگ را به یاد دارند پس خوب می‌فهمند چه می‌گویم ، قبل‌تر از آن که خودشان خالق خاطره‌ هستند!

دخترم یک روز گفت یادم باشد امتحان بعدی از یکی از دوستانم بپرسم اسم کوچکش چیست!؟

آنروزها ما اسم کوچیکِ تمام اقوام همسایه‌های کوچه پشتی را هم می‌دانستیم !

عروسی‌ها وقت از کوچه‌ها جمع شدند، رفتند توی تالارها ؛ دیگر عروسی نبودند ؛ یک محفلی بودند مثل خیلی از محفل‌های دیگر ، چیزی مثل جلسات بی‌خاصیت که گرد هم جمع می‌شوند یک میوه و شیرینی می‌خورند شکم باد کرده برمی‌گردند خانه ، مثل جلسه صدوبیست و یکم فلان‌جا!

اصلاً مگر می‌شُد آن‌وقتها تصور کنیم عروسی باشد همسایه نباشد ؛ماشین عروس باشد مینی‌بوس نباشد ؛ درب خانه داماد باز باشد،درب خانه همسایه‌ها باز نباشد؛ مجمع باشد و یکی آنجا حافظ منافع غذای خانم‌ها نباشد که آیا به خانم‌ها غذا دادند یا ندادند ؛ ماشین‌ها ردیف ردیف باشند و یکی دلنگران پارک کردن درست ماشین‌ها نباشد که بیا بیا بیا خُب!

عروسی وقتی از کوچه‌های ملت رفت ، ماند یک تالار و چند تا فامیل دور و نزدیک و پسر و دختری که ظاهراً بهترین شب زندگیشان آن شب بود غافل از اینکه بهترین شب زندگیشان تمام شبهای قبل از ان شب بود!

عروسی وقتی از کوچه‌های ملت رفت ؛ دیگر همسایه ان همسایه‌ی قدیم نشد ، خانه‌ها هم دیگر آن خانه‌ها نشدند ، چون تمام راههای ارتباطی بین ما و چهل همسایه پایین و بالا و چپ و راست قطع شد، ما یکهو تحریم شدیم از همسایه‌‌ها و هیچ کس نبود که پادرمیانی کند بین ما و همسایه‌ها!

دیگر بشقاب اشتباهی جا نماند ، برویم در بزنیم ، پس بدهیم ، بگوید : سلام ، بگوییم سلام ببخشید این بشقاب مال شماست، جا مونده بود توی ظرفهایمان ، بگوید ممنون ، برود ، برویم!

عروسی وقت از کوچه ملت رفت ، شدیم همینی که الان هستیم ، شما شده‌اید همسایه‌ی یک مشت فالور بی سلامِ استیکری مثل من ، که تا لایکم ندهی جواب لایکت را نمی‌دهم ، صبح تا شب هم سر پشت‌بامتان یواشکی استوری‌هایتان را دید می‌زنم!

عروسی وقتی از کوچه ملت رفت،زندگی شد مصیبت ، شدیم وسط قصه‌ی جدایی نادر از سیمین، شدیم آخرای درباره الی ، شدیم راز ، شدیم مرد بالشی ، شدیم گرگ وال استریت ؛ شدیم زرد قناری ، شدیم آواز تهران ، غریبانه ،شدیم همینی که حالا هستیم ، بدحال‌ترین قوم بر روی زمین!

نویسنده : ابوذربابایی زاده
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : ۰
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی باشد منتشر نخواهد شد.