امروز : دوشنبه, ۱۶ مهر , ۱۴۰۳ - 4 ربيع ثاني 1446
جهان شهر من خرمآباد
پرده اول
کنج سینهی ایران جایی در وسط لرستان ، شهری است که تمام رنج روزگار نتوانسته زیبایی صورتش را از او بستاند
گیسوانی سبز ؛ دامنی به رنگ گلهای شقایق اشک شوق و بغض رنجی همیشه جاری از چشمانش به چون چشمههای همیشه جوشان ،شجرهنامهای اصیل که نشان از تمدنی چندینهزارساله دارد با صندوقچهای پر از میراث گذشتگانش از مفرغ تا ….
جهان شهر من خرم آباد زیباست آنقدر که گوشهای پیراهنش چشم زخمی است کبود رنگ به نام کیو تا مبادا چشمش بزنند بدخواهان این شهر رنگارنگ
عروس ایران ، ملکهی رویاها تاجی بر سر دارد که تا فلک الافلاک بالا رفته است تا یادش باشد اگر از اسب روزگار افتاده است از اصل نیفتاده که نشان اصالتش سنگنبشتهای است که بر سینه سنجاق کرده است
جهانشهر من خرمآباد را عاشقم نه از سر احساس که خوب میدانم تکهای اصیل از خاک وطن است که وطن جایی است که تو احساس آرامش کنی!
لیک این ملکهی رویاها بغضهای نهان و آشکار چه بسیار دارد ، خودش و یازده برادر و خواهرش در حصاری کمتر کمی بیشتر از کمترتوسعهیافته رنج روزگار میبینند.
بهار و تابستان در میزبانی سنگ تمام میگذارند برای مردم هرزبان که مهم نیست کجایی باشند ما شهرمان دیارمان دروازه ندارد تا همیشه سفرههای پهنمان میزبانی کند از هرکه هوای دیارمان دارد.
پرده دوم
از قدیم گفتهاند کسی که نمک میزبان را میخورد تا آخر عمر محبتش را فراموش نمیکند ، عسل نمک ندارد اما نان محلی ما ، جگروز ما که نمک دارد ، چند دهه است هر مقامی که آمد نمکگیر ما شد نمیدانم چرا وقتی میروند انگار نه انگار بر سر سفره ما قولها و وعدههایی دادند.
این جهانشهر من این نگین زاگرس ، اصلاً این دوازده خواهر و برادر این یکتن ، لرستان چرا جلوی چشم شما وجدانتان را قلقلک نمیدهد ، چرا نمیگویید آن سفره حرمت داشت ، مرد است و حرفش ، زن است و حرفش ، چگونه دلتان میآید دامن گلدار این زیبارو به گل آغشته شود وقتی میتوانید دستی به روی سر و صورتش بکشید ، دردش را ، دردهایش را مرحم نهید ، خاکش را برکت ببخشید ، خدا لعنت کند آنکه گفت پول چرک کف دست است ، پول در عصر حاضر خود معجزه است ، اعتبارات ملی و استانی خود نوشدارو است ، جان میبخشد به هر تنی که نوش کند ، ببینید اصفهان و شیراز و سوگلیتان تهران را…!
۲۰اردیبهشت اگر روز میلاد ماست ، چرا کادوهایتان را روانه شهر و دیارمان نمیکنید تا باز کنیم بزنیم یک گوشهای از زخمهایمان را علاج کنیم!؟
سفرهای استانی چه سودی دارد وقتی هیچمان همان هیچ است ، راهمان آهن ندارد ، آبمان سد ندارد ، جادهمان آسفالت ندارد ، کارخانهمان دودکش ندارد ، برجهای دوقلومان صاحب ندارد ، برج امیدمان استاندار ندارد ، هتل صخرهایمان مهمان ندارد ، پارسیلونمان کارگر ندارد ، فرودگاهمان پرواز ندارد ، مدیرکلمان وقت ندارد ، ورزشگاهمان چمن ندارد ، جوانمان شغل ندارد، مسکن ندارد ، بچه ندارد چون زن ندارد ، کارگرمان نفس ندارد ، کاندیدایمان رای ندارد ، مسئولمان قول ندارد ، خبرنگارامان دیگر حرفش اعتبار ندارد ، گردشگریمان پول ندارد ، میراثمان ارث ندارد ، مادرانمان امید ، امید ، امید ندارند!
خرم آباد را ، ۲۰ اردیبهشت ، لرستان را یکم خردادماه ، نه ، همهی ایام سال ببینید ، ببینید ما با انکه کارخانه نداریم ، دود نداریم ، نفسمان بند آمده است از بس که جان نداریم
نویسنده: ابوذربابایی زاده
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت سایت منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی باشد منتشر نخواهد شد.