امروز : پنج شنبه, ۱۵ آذر , ۱۴۰۳ - 4 جماد ثاني 1446
ما مجموعه ای از ضعفای قومیم!
یکبار تندی کرد ، مقیاس از دستش در رفت کلهی طرف را ترکاند ، با دستمال سرش را فشار داد تا جلوی خونش را بگیرد و گفت: چیزی نیست ، صدبار بابام سرم رو شکسته ، فوق تخصص مغز و اعصابم دیگه!
روزی به سرش زد ؛ سرش را با صفر زد با اینکه اجباری نبود، راست میگفت سرش پر بود از رد شکستگی!
میگفت عاشق یکی شدم “بابام” فهمید زد سرم رو شکوند ، گفتم چرا مگه کاری کرده بودی گفت نه حتی دختره هم روحش خبر نداشت فقط یک نامردی به بابام گفت پسرت به دختر فلانی چشم داره!
روزگار عجیبی است ، آنها که تصمیمگیرند خود از رنج بدورند ، میماند فاعل و مفعول که فارغ از فعلشان، هر دو در رنجند!
یکبار گفتم “ما پراکندگان مجموعیم” عجیب به دلم نشسته است ، اینکه اصلاً آنروز ابومحمّد مُشرفالدین مُصلِح بن عبدالله بن مشرّف همان سعدی خودمان در چه حالی این واژگان به ذهنش رسید مهم نیست ؛ اصلاً معنایش هم مهمنیست مهم این است که اینجا در این نقطهی نوشتن،این واژگان به کارم میآید!
من دیگر از قضاوت میترسم از بس مرزها بهم ریختهاند و تو نمیدانی دقیقاً همان لحظه، آن که زیر افتاده ضعیفتر است یا آنکه رو ایستاده خودش ضعیف است نسبت به آنکه نه زیر است و نه رو ، بلکه یک جایی دیگر در اتاقش لم داده…
ما مجموعهای از ضعفای قومیم که ادای خوشبختی درمیآوریم پیش خدا کم نیاوریم جانمان را بگیرد یکهو بازیهای جامجهانی قطر را از دست بدهیم!
ما مجموعهای از ضعفای قومیم ، اصلاً به قیافه مغموم خودمان خوب دقت کنیم، تاریخی صدساله بلکه کمی هم بیشتر در چشمان اندوهگینمان هویداست از بس انگاری هی تکرار شدیم حالا با جامهای دیگر و جامعهای دیگر!
پس نه آنکه زیر است فقط مفلوک است که زیر و رویمان یکی است، همه از یک جنسیم تنها وظایفمان فرق میکند یکی مسئولیتش داد است یکی سکوت ، یکی پختن یکی بریدن ، یکی خوردن یکی زدن، یکی نوشتن یکی فقط خواندن و یکی هم کارش سوختن است ، سوختن و ساختن!
مهم نیست، مهم این است که قبول کنیم ما پراکندگان یک مجموعیم!!
ابوذربابایی زاده
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت سایت منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی باشد منتشر نخواهد شد.