امروز : دوشنبه, ۱۲ آذر , ۱۴۰۳ - 1 جماد ثاني 1446
هوای هم رو داشته باشیم
گفت کار خوبه خدا درست کنه ، سلطان محمود خر کیه… چهارراه رو که رد کردیم به افسر سلام کرد! امان نداد فکر خوب کنم ، گفت: روزی دوبار سلام کنی قیافت براشون آشنا میشه، تو رودربایستی جریمهات نمیکنن! گفتم: من خیلی فکر کردم ، کار خوبه خدا درست کنه اما خدایی سلطان محمود هم […]
گفت کار خوبه خدا درست کنه ، سلطان محمود خر کیه… چهارراه رو که رد کردیم به افسر سلام کرد!
امان نداد فکر خوب کنم ، گفت: روزی دوبار سلام کنی قیافت براشون آشنا میشه، تو رودربایستی جریمهات نمیکنن!
گفتم: من خیلی فکر کردم ، کار خوبه خدا درست کنه اما خدایی سلطان محمود هم خر کیه ؛ درست نیست، سلطان سلطانه!
به نظرم اون گدا اولی خر بود، ورنه مرغِ پادشاه رو که نمیفروشن ، میبرن خونه واسه شام ؛ حالا گدادومی خرشانس بود چه ربطی به خریت محمود داشت!
فکر کرد، گفت: خب این داستانه!
( کمی بیشتر فکر کرد و گفت): واقعا خر بود!
گفتم: سلطان محمود؟
گفت: نه اون گدا !
این نویسندههای فرانسوی گاهی یک آثاری رو خلق کردن انگاری به وقت زائیدن فکر سیمشون وصل به اینجا بوده ،مثلاً کنار اون درخت بزرگه تو پارک کیو که نمیدونم کی صندلیهاشو کندن ، صندلی داشت اون وقتها که ما میرفتیم، یادته!؟
مرحوم گابوریو یه داستانی نوشته به نام عمارت نفرینشده!
یه بندهخدا بعد از مرگ عموش یک ثروت رویایی رو صاحب میشه، از سر شوق تصمیم میگیره که اجاره خونههای عمارت بزرگ رو نصف کنه
خبر به گوش مستاجرا که میرسه تعجب میکنن و شب جمع میشن ببینن چرا صاحبخونه جدید این تصمیم رو گرفته که از نظر اونها “هیچ ارزانی بی حکمت نیست”
یکی میگه احتمالا این یک نقشه است ، یکی میگه قصد امتحانمون رو داره
یکی میگه شاید خونه روح داره
یکی تایید میکنه و میگه اتفاقا من یه شب صدای پا از سقف خونه شنیدم!
وقتی یه شایعه رو نفر دوم تایید کنه، سه و چهار و پنج هم تایید میکنن!
نهایتا تمام مستاجرا خونه رو ترک میکنند ، در تمام محله میپیچه که این عمارت روح داره؛ قیمت عمارت دچار ریزش شدیدی میشه ،کسی دیگر حاضر به زندگی در اون عمارت نیست و برادرزاده جوان پشیمان میشه از ادامه ندادن راه عمو از ترحم به خلق!
داریم به آخر سال نزدیک میشیم ، میدونم هیچ دولتی حرف مفت نزده اما یه درصد فکر کنیم فقر مطلق آخر اسفند از بین نرفت و کار کشید به هزاروچهارصدویک ، خدایی هرکی هرجا هست دوزار تخفیف بده به ملت مثل اون آقایی که قد هشتادهزارتومن گوشت چرخکرده کمچرب داد دست اون پیرزن ، من خودم دیدم !
مثل آقامرتضی که مشتی بود!
مثلِ وقتی حالت خوبه ، یهو میگی گور بابای ضرر!
مثلِ اون روزها که در میزدن و میگفتن: مامانم گفته شما سیبزمینی دارید و همه همیشه داشتیم یکی واسه خودمون یکی واسه همسایه!
هوای همو داشته باشیم شاید قهر خدا تموم بشه با ما، یهو دیدی یه روزی سه رو فرستادیم به ۲۰۰۰۹۰ یهو ۱۵۰ هزارتومان بردیم و گفتیم این نتیجه اون همه کار خیرمون بود
ابوذربابایی زاده
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت سایت منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی باشد منتشر نخواهد شد.